در جست‌‌وجوی زندگی
هالی هیمنه

صبر کن، بازدمت که گازی غیرقابل اشتعال است، بله، همان کربن دی‌اکسید؛ و تا این لحظه از زندگانیِ نسلِ بشر، انسانی یافت نشده است که همانند اژدهاهای بال‌دارِ افسانه‌ای، در بدنش عضوِ جداگانه‌ای برای تصفیه‌ی هوا جهت بدست آوردن گازی قابل اشتعال داشته باشد، همراه با غده‌ای در گلو که قادر است آن گاز را مشتعل کند! بله، حتی یک مورد هم تاکنون گزارش نشده است، حتی در افسانه‌ها؛ البته بغیر از آلدریچ کیلیان، دانشمند علم بیولوژی که در فیلم IronMan3 راجع به خودترمیمیِ سریعِ بدن تحقیق می‌کرد. اما چرا برخی مواقع با هر بازدمی، شعله‌ای آتش از دهان زبانه می‌کشد؟ گویی که با هر نفس می‌خواهی آن آتش و حرارتی که از درون در حال سوزاندنت است را کم‌فروغ کنی و بخشی از آن را بیرون بدهی...

حالا وقتِ فکر کردن به این نیست که چه چیزی باعث برافروخته کردنت شده است، زیرا که آن کار مثل ریختن بنزین روی شعله‌های آتش است. باید فکری به حال خاموش کردن این کوره‌ی آدم پزی کرد. حال چرا کوره‌ی آدم پزی؟ یک اینکه اگر آن فیلم را دیده باشید، این اصطلاح کاملاً برایتان ملموس و قابل درک است؛ انسانی که همانند کوره‌ای داغ و سوزان شده است. دو اینکه ارجاعیست به آن جمله‌ی معروفی که جدیداً سر زبان‌ها افتاده است و به ضرب‌المثلی تبدیل شده: برای پخته شدن، کافیست تا [...] از کوره در نروید.

فکر نمی‌کنم دیگر برایتان جای شکی باقی مانده باشد؛ بله، در مورد «خشم» و «عصبانیت» صحبت می‌کنم، در مورد قدرت لغاتی که قادر است در وجودت آتشی عظیم به پا کنند، یا افکارِ منفی‌ای که فکر کردن به آن‌ها همانندِ انداختن چوب کبریتی روشن در انبار کاه باشد. لغات یا افکاری که منشأشان کارهای اشتباهی است که خودت یا دیگران انجام داده‌ای، و تنها یک تحریک‌کننده لازم است تا وجودت را به آتش بکشد، که گاهی زبانِ سرخِ شخصی دیگر است و گاهی هم ذهنِ حرّافِ خودت.

فکرتان منحرف نشود؛ وجدانی که از اشتباهات حرف می‌زند، هیچگاه قادر نیست که آتشِ خشمِ کسی را مشتعل کند، بلکه کارش خاموش کردنِ آن پس از  آسیب رساندن به دیگران است؛ در واقع برای جلوگیری از بیشتر آسیب رساندن. چه وقتی که آن شخص با شعله‌ای که از دهانش خارج می‌شد به کسی آسیب رسانده باشد و یا اینکه با دستی که همانند میله‌آهنی‌ سرخ‌شده‌ داغ است، گردن شخصی را تا زمانی که کاملاً خفه نشده است با تمام قدرتش فشرده باشد...

نمی‌دانم این استعاره‌ها با مبالغه‌ای که صورت گرفته است تا چه حدی می‌تواند مفهومِ مد نظرم را منتقل کند. ایده‌ی نوشتن این مطلب زمانی به ذهنم رسید که پس از شنیدن کمتر از یک دقیقه از غرغرهای شخصی، آن چنان آتشی درونم برپا شد که به عینه می‌دیدم چطور با نفس‌های عمیقی که برای آرام کردن خودم می‌کشیدم، لهیب‌های آتش از دهانم خارج می‌شدند؛ تو گویی بخاری سوزان بود که از لوله‌ی کتریِ آبی درحال جوشیدن بلند می‌شد. آن لحظه بود که انگشت به دهان ماندم از قدرتِ عظیمی که در پسِ لغات نهفته است. ناگفته نماند، شاید آن غرغرها آتشی بود که از دهان آن شخص خارج می‌شد که آن‌چنین برافروخته‌ام کرد، آتشی که ذهنش هنگام فکرکردن به اشتباهاتم به وجود آورده بودش!

و آخرین سخنم به خواننده‌ی گرامی: آتش درونت را قبل از اینکه به کسی آسیب برساند، با نوشیدن چند جرعه آبِ گوارا خاموش کن.

  • ۰ گفت‌وگو
  • ۴۴۵ بازدید
  • ‎۲۰ شهریور ۹۶، ۱۸:۲۶

گفت‌وگو

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی