در جست‌‌وجوی زندگی
هالی هیمنه
۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به همین روزی قسم» ثبت شده است

آدم چقدر می‌تونه سنگدل باشه که بعد از کتک‌زدنِ یه آدمِ دیگه که از خودش ضعیف‌تره، حتّی اگر برای تنبیه‌شم بوده باشه، از خودش متنفر نشه؟ که احساسِ گناه مثلِ خوره نیوفته به جونش؟ خشم دوومِ چندانی نداره و زودگذره، اون زخمه که می‌مونه و هیچ‌وقت جاش روی روحِ آدم خوب نمی‌شه، و احساسِ گناهی که آدم ازش گریزی نداره. و من توی این لحظه برام سوال شده، یکی مثلِ برات چجوری می‌تونه تا آخر عمرش با اون‌همه زخم زندگی کنه. یا کسی که کارش شکنجه‌کردن بوده. یا کسی که یه موجودِ زندۀ هم‌نوعِ خودش رو می‌کشه؛ کسی رو که درست مثلِ خودشه. کسی که درد رو می‌تونه درک کنه، شاد بودن رو درک کنه، کسی که زندگی براش همونقدر شیرینه که برای من و تو هست و کلّی دلبستگی تو این دنیا داره، و کلّی دل‌بسته. یا چجوری می‌شه کسی رو که از وجودِ خودت خلقش کردی، کسی که بخشی از خودته و مثلِ بچه‌ت می‌مونه رو، سال‌های سال با بدترین عذاب‌ها شکنجه کنی؟ به این فکر می‌کنم که یکی هست که حداقل به اندازۀ تمامِ آدم‌های این دنیا، روحش پر از زخمه، و کمرشم از سنگینیِ گناهایی که کرده خم شده و من مونده‌م که چطوری تونسته این‌همه بار رو، و این‌همه زخم رو تحمل کنه و تحمل کنه و تحمل کنه. آدم مگه چقدر می‌تونه سنگدل باشه؟ بخصوص وقتی که رحم و مروت حالیش باشه.

نیم‌ساعته که کلافه‌مو دارم به حرفای ف فکر می‌کنم که از روی بیچارگی به زبون آورده، حرفایی که از روی درد بوده، دردی که وجودش رو مچاله کرده و عقده به دلش انداخته، با اینکه می‌دونم خیلی زود اینا یادش می‌ره و مثل همیشه خوشحال می‌شه و قراره بلندبلند به روی زندگی بخنده.

  • ۳۱۵ بازدید