در جست‌‌وجوی زندگی
هالی هیمنه

پیش‌نوشت: از آن‌جایی که اخیراً احساس می‌کنم نوشته‌هایم به‌شدت بی‌مایه و مزخرف هستند و دیگر دستم به نوشتن نمی‌رود، تصمیم گرفتم بخشی از کتاب آسیا در برابر غرب داریوش شایگان را قرار دهم که عمیقاً تحت تاثیرش قرار گرفتم. و از جایی هم که از نوشتن و بازخوانیِ چنین کلماتِ درخشانی لذت می‌برم، نمی‌توانستم به این سادگی از خیرشان بگذرم.

(آسیا در برابر غرب، داریوش شایگان، ص ۷۵-۸۱)

قیام توده‌ها

همچنان که ناسیونالیسم وجهِ سیاسیِ حرکت نزولی‌یی بود که مفهومِ ناسیونالیسم را از جمعِ متجانسِ قومیت قرونِ وسطایی بیرون کشید و فردیت را جایگزین کلیت نمود؛ همچنانکه مدینه‌های زمینی و اتوپیا‌های جدید، جای مدینۀ الهی و فاضله را گرفت؛ همچنانکه سودجوئی و محاسبۀ بورژوازی جانشین آرمان‌های اشرافیت شد؛ همچنان ابرمرد مسیحی که انسانِ روحانی بود، به‌سبب روشِ تقلیلیِ تفکرِ غربی، به تدریج جای خود را به انسانِ انتزاعیِ عصرِ روشنگری، سپس به نابغۀ خیال‌پردازِ عصرِ رومانتیک، بعد به بورژوای فزون‌خواهِ دموکراسی‌های جدید، و سرانجام به توده‌های بی‌نام‌ونشانِ امروزی داد، یعنی به انسانی که «میان‌مایگی» یگانه زیوری است که انسانیتش را می‌آراید.

قیام توده‌ها و دگرگونی ارزش‌ها مبحثی است که اغلب متفکران بزرگ غربی را به خود مشغول کرده است. فی‌المثل «رنه گنون» که در انتقاد آفات ناشی از تفکرِ غربی، رسالات بسیار نوشته و شاید هم در این ستیزه‌جویی به تعصب نیز گراییده است در کتاب عجیب خود به نام سلطۀ کمیّت و علائم زمان مبحثِ کمّی‌شدنِ ارزش‌ها و انجماد روزافزون محیط معنوی و احتجار کیفیت زیستی و حکومت ارقام و آمار را برسی می‌کند و این آثار را علائم پیدایش عصر ظلمانی یا «کالی‌یوگا»ی هندی می‌داند. در رسالۀ دیگری که به نام مرجعیت معنوی و قدرت دنیوی است گنون واژگونی نظام اجتماعی غرب را از پایان قرون وسطا تا انقلاب اکتبر در روسیه برسی می‌کند و شگفت آنکه برداشت وی درست در جهت عکس تفسیر تاریخی مارکس است.

وی سرانجام می‌گوید که پیدایشِ نهضتِ اصلاحِ دینی در رنسانس نظامِ یکپارچه و مخروطی‌شکلِ جامعۀ قرون وسطایی را بهم زد و سلاطینِ وقت یکی پس از دیگری علیه حکومت کلیسا قیام کردند و منکر مرجعیت بی‌چون‌وچرای آن شدند. قیام پادشاهان غرب علیه کلیسا، عصیانِ قدرتِ دنیوی در برابر مرجعیتِ معنوی بود و حکمِ نهضتِ دنیوی‌کردن را داشت. ولی حرکتی که بدین‌سان پدید آمده بود، دامنگیر اشرافیت نیز شد. اشرافیت هم به نوبۀ خود دچار تزلزل شد و با انقلاب فرانسه، اشرافیت فدای بورژوازی گشت و این اخیر نیز در روسیه جای خود را به پرولتاریا داد. بولشویسم روسی که در واقع صورت افراطی نیهیلیسم آن قوم است، به گفتۀ «بردیائف» موجب شد که روسیۀ مقدس، که جانشین بیزانیس و رم سوم بود، جای خود را به حکومت سزارها بدهد.

آنچه مورد نظر گنون است، اختلاف و مبارزۀ طبقاتی نیست، اصولاً گنون مبارزۀ طبقاتی را نیز آفات ناشی از سیر نزولی تفکر غربی می‌داند، آنچه نظر اوست  تغییر و دگرگونی ارزش‌هاست . از حکومت کلیسا تا حکومت توده‌ها، ارزش‌هایی که مظهر انسانیت انسان شمرده می‌شوند، دگرگون می‌شوند و، در نتیجه، جوهر انسانیت نیز تغییر می‌یابد و آنچه از مقام انسانیت می‌ماند،  انسان اقتصادی، انسان جنسی، و سرانجام حیوانِ کارگر  است.

[عصر تاریکی]

الگویی که منشأ الهام این تفکر گنون بوده، دیدی است که هندوان از سیر زمان و ادوار کیهانی و بخصوص از ارتباط نظامِ کاستی با ادوار کیهانی داشته‌اند. چهار طبقۀ نظامِ کاستیِ هندوان، عبارتند از برهمنان که طبقۀ روحانیان و مظهر معرفت الهی بوده‌اند؛ «کشاتریا»ها که جنگاورانند و مظهر آئین جوانمردی و نیرویی که طبعاً تابع معرفت است؛ «وشیا»ها که مظهر کار و تولیدند؛ و سرانجام، «شودرا»ها که توده‌های مردم باشند. ولی این چهار طبقه، از طرف دیگر، با چهار دورۀ یک عصر کیهانی ارتباط دارند: عصر زرین آغازین (krita) بری از گزندِ هرگونه دوگانگی است و چون انسان‌ها در این عصر در کمال معرفت بوده‌اند، در نتیجه نظام کاستی نیز موجود نبوده است. عصر دوم که به «دواپارا» معروف است با کشمکش و جنگ اساطیری میان نیک و بد و خدایان و اهریمنان می‌آغازد، و این عصر مظهر آرمان‌های طبقۀ جنگاوران است. عصر «ترتا» مظهر حکومت ارزش‌های طبقۀ سوم (یعنی به اعتباری بورژوازی) و سرانجام عصر تاریکی یا «کالی»، عصرِ تاریکی و چیرگی قدرت‌هایی است که  نه دیگر پیرو معنویت‌اند و نه آرمان‌های جوانمردی . از عصر کمال تا عصر تاریکی، سیر زمان در جهت نزول تدریجی ارزش‌های معنوی، سقوط تدریجی آرمان‌های جوانمردی، از دست رفتنِ تدریجی مدارج معرفت و سرانجام انجماد کلیۀ امور در قالب‌های کمّی است. «ویشنوپورانا» (Visnupurana) این عصر را چنین شرح می‌دهد: «فساد بر همه چیز غالب خواهد بود، رذالت یگانه معیار همه ارزش‌ها، شهوت یگانه پیوند میان زن و مرد، دروغ تنها راه موفقیت، نظام کاستی واژگون خواهد شد، برهمنان و جنگاوران از مقام خود فرو خواهند افتاد و آخرین طبقه یا «شودرا» حاکم مطلق روی زمین خواهد بود».

این سیر نزولی بی‌درنگ ما را به یاد روش تقلیلی یا «جنبه جایگزینی» نهیلیسم می‌اندازد که متفکران بزرگ آنرا «اسطوره‌زدایی»، «افسون‌زدایی»، یا گریزِ خدایان و غیره نامیده‌اند، و غرض آنکه در این برداشت هم، ما با همان قدرتِ هیولاییِ نفی که حکمِ نیروی مضحمل‌کننده را دارد برخورد می‌کنیم.

[حکومت پول و سلطۀ اعداد]

از پیشگویی‌های غریب متن کهن هندو، چه نتایجی می‌توان گرفت؟ زوال ارزش‌هایی که در طبقه روحانیان بر آن تکیه می‌کردند، این معنی را دارد که معرفت واقعی (علم شهودی) نابود شده است و الوهیت از جهان روی برتافته است. از میان رفتن جنگاوران این معنی را دارد که جوانمردی و بزرگ‌منشی و جمله ارزش‌هایی که آن‌گروه بر آن‌ها متکی بودند، رو به انحطاط نهاده‌اند. روی کار آمدن شودراها این معنی را دارد که حکومت جهان به دست افرادی افتاده که دیگر نه به مقام کشف‌وشهود آراسته‌اند و نه به جوانمردی. حکومت شودراها حال حکمِ نیروی هم‌ترازکننده‌ای را دارد که همه چیز را زیر پوششی از ملال و ابتذال می‌پوشاند و جملۀ برجستگی‌هایی را که صفات والای انسانی هستند یکسان می‌کند.

دگرگونی معیارها و گفتن اینکه پول یگانه ملاک همۀ ارزش‌ها است، این معنی را دارد که کمال و آراستگی اینک به معیارهای کمّی و اقتصادی تنزل می‌یابد، به عبارت دیگر، اینک حکومت پول، سلطۀ اعداد، ارقام و آمار است و بالاخره شهوت در راه عشق و دروغ در راه موفقیت، اشاره به اهوای نفس و غرض از آن تنزل معنویت به نفسانیت است. مختصر اینکه در این عصر هیچ ارزشی قد علم نمی‌کند، هیچ معیاری پابرجا نمی‌ماند، هیچ آرمانی خودنمایی نمی‌کند، همه چیز یک‌رنگ، یک‌جور و هم‌تراز می‌شود و کویر یکسانی همه چیز را فرا می‌گیرد. این توصیف بی‌شباهت به آخرین وجوهِ نهیلیسم نیست که برخی از متفکران آن را «ابسورد» (Absurd) می‌نامند و آثار آن را در بیشتر تجلیات هنر و ادبیات کنونی می‌بینیم.

[انسانِ توده‌ای]

حال این انسان توده‌ای چگونه آدمی است؟

متفکری که خصایص انسان توده‌ای را شکافته است، فیلسوف معاصر اسپانیایی «خوزه اورتگاای‌گاست»۱۹ است. وی در کتابی به نام قیام توده‌ها این مطلب را تحلیل می‌کند. به نظر او، زوال تدریجی ارزش‌ها و سلسلۀ مراتب و اصول، از بین رفتنِ اشرافیتِ فکری و سرآمدانِ متفکر موجب می‌شود که  انسان‌هایی پدید آیند که نه تاریخی دارند و نه ریشه‌ای این انسان‌ها به‌علت نداشتن هیچ پیوند با هیچ آرمان متعالی و تهی‌بودن، می‌توانند به آسانی بازیچۀ هر تجربۀ نو و، در نتیجه، طعمۀ بت‌های بازاری۲۰ گردند. اینان چون هویت ندارند، مقهور هویٰ و هوس‌اند، مدعی اند بی‌آنکه وظیفه‌ای بشناسند، طالب رفاه‌اند بی‌آنکه به هیچ ارزشی اعتقاد داشته باشند. این افراد فاقد هرگونه اشرافیت فطری۲۱ اند، به‌عبارت دیگر، به معنی راستین کلمه «اسنوب» (اسنوب کیست؟) هستند. این پدیدۀ نو ظهور شامل هیچ طبقۀ خاص و معین نیست. مانند این افرادِ میان‌مایه ـ که افق دیدشان محدود به حصار دلگرم‌کنندۀ یک شغل یا یک حرفۀ تخصصی است و از ندای بیکران هستی دلهره دارند ـ در هرجا و هر طبقه یافت می‌شوند. این سبکباران ساحل‌ها را می‌توان در میان طبقۀ کارگر جستجو کرد یا طبقۀ بورژوا یا میان دانشمندان یک بعدی که راز هستی را محدود به حوزۀ حرفه‌ای خود می‌دانند. اینان را می‌توان بالاخص میان عالمان علوم جدید که به نظر اورتگا «عالمان جاهلند» به‌خوبی بازشناخت. زیرا این افراد در آنچه که مربوط به رشتۀ تخصصی‌شان می‌شود، عالمند ولی در آنچه مربوط به فرهنگ و تفکر و آرمان‌های ممتاز بشریت می‌شود افرادی میان‌مایه یا به قول اورتگا «انسان‌های توده‌ای» هستند. این تودها نه فقط متوسطند و فرومایه بلکه گستاخ نیز هستند. چه این‌ها ذوق مبتذل، ارزش‌های متوسط و خواسته‌های بی‌مایۀ خود را بر همگان تحمیل می‌کنند و همۀ اقلیت‌ها را زیر آوار خود می‌گیرند و با یورشی که بی‌شباهت به غریزۀ هندسی حشرات نیست، همه چیز را یکسان و هم‌تراز می‌کنند. 

[قهرمانانِ تراژیکِ عصرِ تاریکی]

ظهور این انسانِ توده‌ای را فقط اورتگا در نیافته است. سایۀ آن را در کلیۀ شئون ادبیات و هنر معاصر می‌بینیم. «انسان بی‌خصوصیت»۲۴ موزیل۲۵، نویسندۀ اتریشی، «واپسین انسان» نیچه، «انسان کوچک» ویلهم رایش۲۶ انعکاس همین مفهوم است. ولی  همچنانکه عوام جوامع سنتی مبدل به انسان‌های توده‌ایِ جوامعِ صنعتی می‌شوند، خواص آن جامعه هم تبدیل به بیگانگان تلخکام این دوره می‌گردند . بیگانگانِ تلخکام افرادی هستند مزین به حساسیت بیمارگونه که اختناق ناشی از تهاجم همه‌جاگیرِ توده‌ها را احساس می‌کنند، پناه و گریزگاهی نمی‌یابند و در تلاشی مذبوحانه که در عین حال پارسایانه نیز هست، خود را به آب و آتش می‌زنند، مانند «گرگ بیابان» (هاری‌هالر) اثر هرمان هسه که زندگی‌اش خودکشیِ مداوم است یا «مالته لرودیس بریگه» قهرمان «ریلکه» که زندگی را امری غیرممکن تشخیص می‌دهد، یا «بیگانۀ» کامو یا «مولوی»۲۷ اثر ساموئل بکت.

این بیگانگانِ تلخکام که قهرمانان تنهایی عصر ما به‌شمار می‌آیند ـ قهرمانانی «تراژیک» که هر یک در خلوت خود مصلوب دردِ جانکاه خودست ـ پروردۀ جوامعی هستند که توده‌ها حاکم بر آنند. اینان یا باید به قول هرمان هسه راه بوداها را برگزینند یعنی سقف عالم را بشکافند و به راه بی‌نهایت روی آورند، یا غرق در ابتذال شوند؛ یا سرانجام، نگاه تمسخرآمیزی اختیار کنند و غربت را پیشه سازند و بیگانگی را به قیمتِ تلخکامی به خود هموار کنند و در کویر این همسانی، گذرگاهی، هرچند ناچیز، بجویند؛ گذرگاهی که ممکن است به مرگ و خودکشی بینجامد؛ یا به کفر و شک و جنون یا به «ترور» سیاسی، قتل و جنایت بکشد؛ و یا در دلهرۀ شبِ نیستی به فروغِ ستاره‌ای روشن شود که در لحظه‌ای برق‌آسا پردۀ تاریک آسمان را می‌شکافد.

همچنانکه  دردِ بیگانگی ناشی از بی‌دردیِ جامعۀ توده‌هاست ، پوچی (Absurd) هم که آخرین وجه نیهیلیسم است، انعکاسِ تجربۀ عمیقِ دردِ جهانی است که در آن جز پوستۀ بیهودگی چیزی دیگر نمانده است.  پوچی، در واقع، وجه معکوس حیرتِ عارفان است، همچنانکه بیگانگیِ تلخکامانِ امروز، صورتِ معکوسِ غربتِ سالکانِ طریقت در گذشته است .


۱۹. Jose Ortega y Gasset
۲۰. idolae fori (اصطلاحِ «فرانسیس بیکن»)
۲۱. sine nobilitate
۲۴. Mann ohbe Eigeschaften
۲۵. Musil
۲۶. Wilhelm Reich
۲۷. Molloy


مطالب مرتبط:

  • ۳ گفت‌وگو
  • ۶۶۲ بازدید
  • ‎۶ آذر ۹۷، ۲۰:۰۵

گفت‌وگو

  • اینو باید دوباره خوند.
    این کتاب یه بخش فوق‌العادۀ دیگه هم داشت، دربارۀ تشریح سیر نهیلیسم اروپایی، که خوندنشون لرزه به جانِ آدم می‌نداخت. صفحۀ ۲۳ و ۲۴.
  • قرار دادمش تو سبد خریدم.
    کتاب زیر آسمان های جهان رو هم اگر بخونی، خیلی جالب تر میتونه باشه. وقتی بخونیش، احساس میکنی که نشد! دوباره باید بخونیش.
    بله انگار، جالب می‌تونه باشه. باید خوند.
  • میدونم اگه عمیق ننویسد که شبتون روز نمیشه ولی حداقل کوتاه تر بنویسید شاید این ذهن اشفته من هم توان یاری دهد (: 

    همیشه علاقه مند بودم به امثال چنین کلماتی که از یک ذهن قوی و پرکار ترواش میکنه.ولی متاسفانه مدتی هست زیادم حالم به جا نیست و توان تحلیل و پاسخگویی این چنین جریانات و افکاری رو ندارم.گفتم دلیل سکوت بنده را در یابید.
    حرف‌های من عمیق نیست، تراوشاتِ یک ذهنِ مریضه؛ جدی می‌گم. و سعی می‌کنم بتونم کوتاه‌تر بنویسم. :) (البته امیدوارم بد برداشت نشه این حرف‌ها، ما مخلصِ جناب شایگان هم هستیم، من خودم رو عرض کردم.)

    لازم نیست کسی دلیل سکوتش رو بگه، ولی به‌هرحال ممنونم از این کامنتتون. :)
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی