پیشنوشت: کامنتی زیر یکی از پستهای خداحافظیهای بلاگرانه نوشتم که گفتم اینجا هم موقتاً قرارش دهم بد نیست. این پست: وبلاگنویسی مرد. البته، خواندنِ پستِ اصلی ضروری نیست.
میدانید چیست؟ مرگ بلاگستان از جایی شروع شد که به قول شما محمدعلی ابطحی زیر بلاگپستها کامنت میگذاشت؛ از همان وقتی که همه فکر کردند با سیاسینویسیهاشان میتوانند تاثیر بگذارند؛ میتوانند چیزی را تغییر دهند. مرگ بلاگستان درست از وقتی شروع شد که بلاگها بازیچۀ سیاست شدند. آنقدر دست زیاد شد و آنقدر همه شروع کردند به سیاسینویسی که دیگر کسی نمیدانست حرفهای چه کسی را مهم بشمارد و چه کسی را نه؛ چه کسی را ببیند و کدام را نادیده بگیرد. از آن پس دیگر تشخیص متخصصان و اهل قلم از غیر آن دشوار بود. نمیخواهم داستان بگویم، ولی همۀ اینها باعث شد تا همگی به ساز سیاست برقصند. یک روز همه مهاجرت کنند به فیسبوک، یک روز همه هدایت شوند به تلگرام، روز دیگر توئیتر، اینستاگرام...
راستش حوصلۀ ادامۀ این حرفها را ندارم. شرمنده! به هر حال من کسی که هنوز توی وبلاگ مینویسد را به کسانی که در کانال و شبکههای اجتماعی مینویسند ترجیح میدهم ـ حداقلش این است که حرفِ خودش را میزند، یا کم کم مجبور میشود تا حرفهای خودش را بزند.
دنیا هیچگاه قدرِ کسانی که باید قدرشان را بنداند ندانسته. نباید زیادی غمِ این چیزها را خورد.
موفق باشید.
پینوشت: البته حقیقتش را بخواهید از نظر من وبلاگنویسی نمرده است، بلکه وبلاگنویسانند که خودکشی کردهاند.
- ۴۹۳ بازدید