مثلاً خودت رو با «یادته، تو که چیزی از این دنیا نمیخواستی» دلداری بدی، چرا؟ بخاطرِ یه اسباببازیِ کوچیکِ غیرِ ضروری؟ تو همونی نبودی که میگفت چیزای غیرِ ضروری تنها کارکردشون اینه که بیشتر حرص بُخوری برای بیشتر داشتن؟ قوی باش، قوی! اما نه، لازم نیست قوی باشی، تنها سعی کن بیخیال باشی ـ مثلِ همیشه. بیخیال. اصلاً گور بابای این دو روزِ دنیا. راضی شدی؟ با اینکه میدونم زیادی اهلِ این حرفا نیستی ـ و تو از کی اهلِ این حرفا نبودی؟ ـ ولی وظیفۀ تو فراتر از اینیه که مسائلِ جزئییی مثلِ این مسئلۀ بیاهمیت بتونه ذرهای تغییرت بده. هی، با تو ام، خودت باش. انگار یادت رفته خودت باشی. یا چه میدونم. همونی باش که بودی، یا نمیدونم، همونی که ادای بودنش رو در میاوردی. آبِ بینیِ بز رو یادته؟ همونی باش که دنیا همینقدر براش ارزش داشت ـ و کلّ زندگی هم. من میخوان اون باشی. میخوام رها باشی مثلِ همیشه. مشکلی نداره اگه کمی وقت میخوای، هیچ مشکلی نداره. حتّی اگه خواستی برو یکم گریه کن. میگن معجزه میکنه. البته هر جوری راحتی. میخواستم بگم که از نظر من مشکلی نداره. فقط نمیخوام زیادی تو رو اینطوری ببینم. میفهمی که؟
+ توئیت: بدیِ این زندگی اینه که با وجودِ تمامِ آدمهای دور و برت، بازم وقتایی هست اونقدر احساس تنهایی میکنی که دلت میخواد با تمام وجود حرفتو فریاد بکشی. اما میدونی که بازم آرومت نمیکنه. و میدونی، این بازم آرومت نمیکنه.
- ۳ گفتوگو
- ۴۳۵ بازدید
- ۲۱ ارديبهشت ۹۷، ۲۱:۵۷
گفتوگو
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.