برای کسی که زیستَش با کلمات گرهِ کور خورده است روزِ جهانیِ نامهنگاری، فرخندهروزی ست. این روزها کمتر کسی قلم دست میگیرد و روی کاغذ فکر میکند.. این روزها انسانها به صفحهی موبایل و لپتاپ خیره میشوند و در صفحههای مجازی یا وُرد تایپ میکنند. اما انصافاً مزه نمیدهد. کافیست یک بار برای آزمون، کاغذی بردارید و با قلم فکر کنید و مثلا «او» را «ای نورِ هر دو دیده» خطاب کنید و از دلتنگیها و خستگیها و شادیها بگویید و در پایان برایش بنویسید: قربانِ قَدت، صورت ماهت را میبوسم. یا بنویسید تصدقت، دوستت دارم، حواست هست؟
اینها را هرقدر هم در پیجش تایپ و کامنت و پیام کنید مزه نمیدهد، بینمک است؛ از دهن میفتد!
باید اول از همه قلم و کاغذ خبردار و مَحرَمِ رازِ دل شوند و بعد آن یار عزیزِ دردانهی کُنج دل!
فکر کنید، چهقدر خوشطعم میشود زندگی، اگر شب پیش از خواب روی برگهیی بنویسید: «خونِ من! تپشهای دلم، نبض من! صبح از خواب که بیدار شوی و بخوانیام تو را نوتر از دیروز، سختتر از هر زمان دیگر، شدیدتر و بیمحاباتر میخواهمات» و برگه را به در یخچال بچسبانید!
یا فقط بنویسد: «بمان برای من!» و بگذارید بین صفحات کتابی که مشغول خواندن آن است. یا مثلا برای دوستتان روز تولدش نامه بفرستید و بنویسید «تولدت که چیز خاصی نبود اگر مرا نداشتی که بشناسمات!!»
نامه بنویسید برای کسی که دوستداشتنش بهانهی ادامه دادن است، برای دوستتان، برای.... برای خودتان هم در رغمارغم اندوههایِ کُشنده...
خورشید | ۱۱ شهریور ۹۹
پینوشت: حالا که من کمتر مینویسم از عزیزِ جانم ــ خورشید ــ بخوانید.
- ۶ گفتوگو
- ۶۵۹ بازدید
- ۱۲ شهریور ۹۹، ۱۷:۰۰
گفتوگو
نامه ها حتی اگر اینهمه هم عاشقانه نباشند، باز هم یک دنیا بیشتر از این کلمات تایپی می ارزند. روح و جان دارند. آدم کیف می کند حتی اگر نامه از سر قهر و دعوا و دلخوری هم باشد.
نون و القلم
از اونجایی که بسی خوشسلیقه و بسی خوشخطام یه نامه طلبِ شما! به منظور بازی با روان حضرتعالی :))
_____
نامههای کافکا به میلنا رو حتماً بخونید.
بعد از ایشون، نامهها کافکا به فلیسه، نامهها شاملو به آیدا، نامههای فروغ به پرویز، نامههای ونگوک، نامههای هایدگر به همسرش، نامههای نیما به عالیه، نامههای فلوبر و ساند، نامههای نادر به همسرش، نامههای سیمین و جلال و... دیگه خاطرم نیست :)
دقیقا!! از خوش اقبالی من، عزیز همراهی دارم که الان سه ساله با خط خوشش برام نامه می نویسه... از همه جورش هم نوشته. و البته منم جوابش رو میدم، منتها نه به خوش خطی او. یه کمد داریم الان تا سقفش پر شده از کاغذ و دفتر!!
:)))
چه شیرین بود...
دلم خواست ...
معمولا چند پاراگرافی که با قلم مینویسم دستم عرق میکنه. مشکل سمپاتیکمه گویا که امان نمیده به خشک شدن جوهر روی کاغذ؛ وگرنه همونطور که لمس کاغذای کتاب، بالا گرفتنش و بو کشیدن لای صفحههاش رو به بالا پایین کردن صفحههای پیدیاف ترجیح میدم؛ کاغذای زیادی رو خط خطی میکردم ...
خوشحالم که کاغذ و قلم رو قدر میدونی؛ جوهر قلمت جاری ...