پیشنوشت: این روزها هیچ حرفی ندارم برای گفتن، یعنی برای پستکردن، و این حرفها را به ناچار اینجا توی یک پست چپاندهام.
اینجا زندگی در جریان است، وقتی که میگویم در جریان، یعنی که در گوشه گوشه این پارک، و روی چمن هایش، و در سنگ فرشهای زیبایش، میتوانی کسانی را ببینی که آمدهاند تا لحطاتی را زندگی کنند، حال چه به خلوت گزیدن، چه به دور همیهای دوستانه، و حتی گرمتر، خلوتهای دو نفره و عاشقانه. دختری روی دوچرخه نشسته است و روی سنگ فرشهای خاکستری و قرمز رکاب میزند، جوانکی با دوچرخهاش حرکات نمایشی میرود، پسرکی زمین میخورد تا دوچرخه سواری یاد بگیرد، در جمعی کاملا زنانه آخرین اخبار دوستان و آشنایان تجزیه و تحلیل میشود، پدری در حال تابدادن فرزندش است، مادری کالسکۀ نوزادش را به آرامی در میان هوای خنک درختان سربهفلککشیدۀ کاج میچرخاند، و پدری نتوانسته سنگینی پلکهایش را تحمل کند و سرش را گذاشته روی بالشی و در کنار جمع پرشور خانواده به خواب رفته است. افرادی قدمهای چربی سوزشان را محکم روی زمین میکوبند، پسر بچهای با تفنگ فضاییاش که صداهای عجیب از آن در میآید، آدمبدهای پارک را میکشد. و من نشستهام گوشهای تنها روی نیمکت؛ به موسیقی گوش میدهم و انگشتانم را تندْ تند روی صفحه کلید گوشی بالا و پایین میکنم و منتظرم تا جمعِ مادرم و دوستانش برچیده شود. دیر وقت است و موتور هم منتظر است تا برویم خانه. و من چقدر او را دوست دارم.
چندان تمیز نیست ولی خرابی هم ندارد. پر شتاب نیست مانند موتورهای ۱۸۰ یا ۲۰۰ سیسی، ولی سرعتش هم کم نیست. اما موضوع سرعت و شتاب نیست، بلکه بخاطر خوشرکاب بودنش است که نمیتوانم دل از او بِکَنم. مانند موتورهای رِیس، نشیمنگاهِ راکبش کمارتفاع است و جاپاییاش بالاست و همین احساسِ امنیتِ فوقالعاده دلپسندی به راکب میدهد. و تنها همین نیست، فرمانش بر خلاف موتورهای ریس، کمی ارتفاعش بیشتر است، طوری که دستها لازم نیست همیشه با زاویۀ تندی و رو به پایین، در امتداد یک خط راست باشند؛ میتوانی به راحتیِ موتورهای هارلی دیویدسون فرمانش را توی دست بگیری، و بهتر بگویم، دستهایت را به فرمان آویزان کنی حتّی، و راحت باشی. و گذشته از همه، سبک است و مانور دهیاش هم عالیست. همۀ اینها باعث میشود شتابِ پایینش کاملاً در نظرم محو شود. این ۱۲۵ سیسیِ دوستداشتنی را با هیچ موتور بالاتری عوض نخواهم کرد، حتّی اگر قرار باشد هیچ پولی سر ندهم. یک موتورِ دویستِ طرحِ پولسار هم برادرم دارد، و با اینکه سرعت و شتابش خیلی بیشتر از این است، ولی هیچگاه سواریاش به پای مال خودم نمیرسد، و تا وقتی ناچار نباشم سوارش نمیشوم. البته، من تنها از بین موتورهای تا ۲۵۰ سیسی، یک دلبر دیگر دارم ولی به این سادگیها نمیتوانم به دستش بیاورم، آخر کمِ کمش هفت میلیون پول لازم دارم، در حالی که تنها پانصد هزار تومن زیر همین لپتابم هست و مرا وسوسه میکند تا به جایگزینی برای ۱۲۵ ام فکر کنم. ولی، زهی خیال باطل. و آن ۲۵۰ سیسییی که حرفش را میزدم، دایلیم است: Daelim 250 vjf. که اسپورت تورینگ است و جان میدهد برای مسافرتهای طولانی. تاکنون سوارش نشدهام، ولی به نظر میرسد سواریاش به خوبیِ همین یکیام باشد.
- ۰ گفتوگو
- ۵۳۷ بازدید
- ۲۳ خرداد ۹۷، ۰۲:۴۵
گفتوگو
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.