ما همیشه پُریم از دلایلِ مسخره. گاهی کارهای خیلی غیرمنتظرهای ازمان سر میزند. خیلی وقتها عقلمان را از دست میدهیم و مثلِ کسی رفتار میکنیم که انگار قرار است چند ساعتِ دیگر خودکشی کند و دیگر هیچچیزی توی این دنیا برایش مهم نیست، غافل از اینکه آدم زود سرِ عقل میآید ـ حتّی اگر خودش هم نخواهد ـ و آنوقت است که چیزی جز پشیمانی و حسرت برایش نمیماند. گفتم دلایلِ مسخره. آنقدر مسخره که حتّی شرممان میشود که بیانشان کنیم، ولی غافل از اینکه همین پنهانکردنها و توی خودمان ریختنها و نقشبازیکردنهاست که کاسۀ تحملمان را کمکم پر میکنند و جانمان را به لبمان میرسانند و یکباره به کسی تبدیلمان میکند که میخواهد با نابود کردنِ خودش و هر چیزِ دیگری، انتقامش را از آن فردِ نامرئییی که تمامِ تقصیرها گردنِ اوست و هیچوقت هم ظاهر نمیشود بگیرد. میدانید چیست؟ بگویید! حرف بزنید. از دلایلِ مسخرهتان بگویید. راحت باشید وقتی از مسخره بودنتان، و از عادی و سطحی بودنتان حرف میزنید. از مسائلِ خیلی سطحی و بدیهی بگویید. نترسید که کسی فکر کند شما چه آدمِ مسخرهای هستید و ارادۀ ضعیفی دارید و تواناییهایتان هم چیزی در خورِ بیانشدن نیستند و دغدغههایتان هم کوچک و مضحکند. تک تکِ ما آدمها شبیه به همایم؛ آدمهای عادییی بهغایت مسخره. که البته برخیمان خیلی خوب میتوانیم نقشِ شخصیتهای عمیق و بزرگ و مهم را بازی کنیم. ولی خب دیگر، بالاخره آدم یک جایی، یک روزی، زه میزند. میبیند دیگر هیچ رمقی برایش نمانده است توی این مسیرِ هزارپیچِ سنگلاخ، با اینکه هنوز به جایی هم که میخواسته است نرسیده. اگر هم به هر دلیلِ مسخرۀ دیگری نمیخواهی چیزی را بلند به کسی بگویی، لااقل با خودت یکی صادق باش. بگو چقدر آدمِ مسخرهای هستی. بگو چقدر بهدردنخور هستی. بگو که گاهی چقدر نفرت انگیز میشوی، و چقدر ضعیفی که به هر کسی حسادت میورزی. لااقل با خودت روراست باش و دست از نقش بازی کردنت بردار. بالاخره چیزی است که هست، و شده، و با این مسخرهبازیها درست نمیشود. اول بپذیر، تا شاید بعداً بتوانی تغییرش دهی.
پینوشت: همین دیگر. راستش این حرفی که در بالا به روشهای مختلفی تکرار شد روی دلم غمباد شده بود و مانده بودم باهاش چه کنم، که گفتم چه جایی بهتر از وبلاگ برای گفتنش. و بله، همانطور که شاهدش هستید، ظاهرِ اینجا هم تغییراتی کرده است. در موردِ تغییراتِ درونیاش اگر شد، بعدها میگویم. و اینکه تنبلی را به همراهِ کلی چیزِ دیگر گذاشتم کنار و یک صفحۀ «دربارۀ من» نوشتم. آن بالا. و صفحۀ پیغامگیر هم جالب است؛ سری بزنید و گاهی هم اگر خواستید پیغامی بگذارید، یا فوت کنید حتّی! من خودم که خیلی خوشم آمده، روزی چندبار میآیم اینجا و صفحه را بالا و پایین میکنم و حظ میبرم. و حقیقتاً جا دارد که توی این یک مورد به خودم بگویم: دست مریزاد، هِی!
- ۵ گفتوگو
- ۴۰۲ بازدید
- ۶ آبان ۹۷، ۲۳:۴۴
گفتوگو
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.