برای که مینویسی؟ نمیدانم. برای چه مینویسی؟ نمیدانم. از که مینویسی؟ معلوم نیست. از کجا مینویسی؟ هر جا بادا باد. کِی مینویسی؟ شب، وقتی که سکوت حکمفرمایی میکند و تاریکی یکهتازی. تا کِی مینویسی؟ تا... تا... نمیدانم. چه میکنی؟ مینویسم. چه مینویسی؟ کلمه. برای که مینویسی؟ برای خودم. برای چه مینویسی؟ دوست دارم نوشتن را. از که مینویسی؟ خواهم فهمید. از کجا مینویسی؟ صبر کن و ببین؛ شاید اینجا، آنجا، هرجا، یا هیچجا. کِی مینویسی؟ مغروق، دریا، دریایی سیاه. تا کِی مینویسی؟ تا که خسته شوم از نوشتن؛ تا که راهی دیگر پیدا کنم، تا به سمت دیگری کشیده شوم. چه میکنی؟ دقیقهها را ثانیه، ثانیهها را ضربه، ضربهها را حرف، حروف را کلمه، کلمات را جمله، جملات را بندْ بند، مینویسم. چرا مینویسی؟ تو فکر کن از سر بیکاری. در چه حالی؟ هیچ.
هیچحالی میدانی یعنی چه؟ نه خوب، نه بد؛ سِر شده، از خوبی، یا بدی؛ بیحسی، هذیانگویی، یاوهگویی، مفتگویی. چه میخواهی؟ هیچ؛ فقط میپرسم؛ پرسشگرم، پرسشگرِ تو؛ دارم از هیچی درت میآورم. تا کِی ادامه میدهی؟ تا وقتی که بخواهی، حوصله داشته باشی، گوشَت پیش من باشد، در فکرم باشی. خسته نمیشوی؟ مگر اینکه تو خسته شوی؛ مانده شدی بگو. چه حال داری؟ هیچ؛ هیچِ هیچ؛ من پرسشگرم؛ حالی ندارم. تا کِی هستی؟ تا که باشی. خواب نداری؟ نه تا وقتی که تو بیداری. دیگر حوصلهات را ندارم. در پناه حق باشی.
+ این را نوشتم تا فقط چیزی نوشته باشم. به دل نگیرید.
- ۰ گفتوگو
- ۵۰۶ بازدید
- ۱۱ آبان ۹۶، ۲۳:۵۷
گفتوگو
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.