در جست‌‌وجوی زندگی
هالی هیمنه

یکی از آرزوهای دیرینه‌ام این است که وقتی آسمان خشمگین است و با رعد و آذرخش می‌خواهد خشمش را خالی کند، روی قلۀ کوه باشم و از نزدیک‌ترین نقطه عظمتِ این زیبایی را تجربه کنم. درست مثلِ دیشب. دیشب هم آسمان حسابی خشمگین شده بود و پی‌درپی به اینجا و آنجا صاعقه می‌زد و با رعدهایی سهمگین شیشه‌ها را می‌لرزاند، و دل‌های شیشه‌ای را هم، و آن وقت صدای زوزۀ دزدگیرِ ماشین‌ها به هوا بلند می‌شد، و دخترها هم جیغ می‌کشیدند. اما تنها یکبار، و خیلی دقیق، وقتی در تاریکی نشسته بودم روی ایوان، شاهدِ بزرگترین و وحشتناک‌ترین صاعقۀ عمرم بودم، آن‌چنان نزدیک و بزرگ بود که قبل از اینکه صدایش به گوشم برسد، به عمیق‌ترین شکلی که به عمرم تجربه کرده‌ام، ترسیدم. آن صاعقه آن‌قدر پُر بود که تمامِ شب را روشن کرد، و هنگامِ خاموشی‌اش، یک‌هو ناپدید نشد بلکه در لحظه‌ای کوتاه، آن خطِ شکستۀ نورانی به چندین ستاره تبدیل شد. و بعد، همانطور که مبهوتِ این زیباییِ عظیم مانده بودم، سهمگین‌ترین رعدِ عمرم را شنیدم. با آن گرومب‌گرومبِ هولناک توی دلم خالی شد و قلبم شروع کرد به تند زدن. انگاری خشکم زده بود. تا ده دقیقه همانطور خشک‌زده و با قلبی که به شدت می‌تپید، خیره شده بودم به آسمان و چشم‌هایم به سوی صاعقه‌ها می‌دوید و هر لحظه انتطار داشتم یکی‌شان صاف بیاید بخورد توی سرم. نمی‌دانم این حرفم چقدر درست است، ولی به نظرم داشتم از آن وحشت‌زدگی لذت می‌بردم، با اینکه دلم می‌خواست هرچه زودتر از آن معرکه فرار کنم. مدت‌ها بود که منتظرِ چنین تجربه‌ای بودم. انگاری که شاهدِ معجزه‌ای مقدّس باشی. زیبایی‌ای آنچنان عظیم که وحشت‌زده‌ات می‌کند. وحشتی آن‌چنان عمیق که می‌تواند باعث شود تمامِ عمرت پیشانی بر خاک بگذاری و با نهایتِ خضوع بگویی: منزهی تو... تو ای بلندمرتبه... از هر عیب و نقصی منزهی تو...

  • ۵ گفت‌وگو
  • ۴۴۵ بازدید
  • ‎۲۱ مهر ۹۷، ۰۸:۲۵

گفت‌وگو

  • سلام، «رعد» به اون روشنی میگن و «برق» به صداش. بنابراین رعد نمی‌تونه شیشه رو بلرزونه.
    رعد و آذرخش هم دقیقاً هم‌معنی هستن و کاربرد پشت سر همشون در جمله اول بی‌مورده.

    آذرخش فارسی رعد، و تندر فارسی برقه.
    سلام. نمی‌دونم از کجا به این نتیجه رسیدید، ولی من رو هم به شک انداختید و دوباره رفتم لغت‌نامه رو چک کردم، و دیدم دیدگاهتون اشتباست. یا اینکه دارید شوخی می‌کنید و منو دست می‌ندازید. :) البته قبول دارم که یه جورایی میشه به ترکیبِ «رعد و برق» ایراد گرفت، چون ما ابتدا اون شیء نورانی رو می‌بینیم و بعد صداش رو می‌شنویم. و برق بر رعد(همون غرش) تقدم داره.
  • احتمالا این چیزا رو انقدر جزئی ننویسن، شاید حتی ۲تاشو در مشخصات یه کلمه بنویسن، ولی خب دقیقش اینطوری میشه. 
    یادمه اونموقع که شنیدمش هم خودم حس کردم برعکس به نظر میاد؛ ولی خب اینطوری نبود. حالا دوباره می‌پرسم.
    جالبه حقیقتاً. :) لغت‌نامۀ دهخدا و معین هر دو «رعد» رو بانگ و غرشِ ابر معنی کرده‌ن. و اگر جانبِ انصاف رو رعایت کنیم هیچ وقت «برق» معنیِ غرش رو نمی‌ده، یا حداقل من یکی نمی‌تونم خودم رو راضی کنم تا با معنیِ دیگه‌ای به کار ببرمش.
  • و ما همچنان ترس مدفون شدن زیر خاک رو همراه داریم
    اون موقع که شما از رعد و برق و ترستون لذت می بردین هوا انچنان تو شهر من شرجی بود که نمی تونستی نفس بکشی
    امروز هم که همه جا بارونی بود اینجا طوفان گرد و خاک بود در هر دوصورتش چه شرجی با رطوبت ۹۰ درجه چه گردو خاک ما قدرت نفس کشیدن رو نداشتیم  نکنه خدا هم مارو فراموش کرده؟

    این مهم نیست که خدا کسی رو فراموش کرده یا نه، چه بسا که فراموش کردن در قاموس خداوندی معنایی نداره؛ باید از خودمون بپرسیم آیا ما خودمون خودمون رو فراموش کردیم یا نه؟ و از این قسم حرف‌ها.
    البته هوای شرجی رو نمیشه کاریش کرد، مثلِ مبارزه با طبیعته، ولی گردوخاک رو چرا.
  • والا اینم بپرسیم جوابی نداره 
    اگر هم داشته باشه پیش بعضیا محفوظه فقط عکس ماشین که وبلاگمه ببین 
    اونوقت متوجه ترسه میشی 
    بدی ما مردم اینه که حالا از همه چی ناامید شدیم. کلی دارم می‌گم. همه به «آره مسئولین تا خرخره توی لجن و فساد غرق شدن و هیچ کاری برامون انجام نمی‌دن» راضی شدیم. هر کسی به چندتا توئیت، چندتا کامنت توی اینستا، و چندتا بلاگ‌پستِ انتقادی احساسِ نارضایتی و یا خشمش رو خالی می‌کنه. و همۀ اینا باعث میشه مجال برای مطالبۀ سفت‌وسختِ حقیقی و «واقعی» کم و کمتر بشه. آسون‌ترین و سریع‌تر کار برای از بین بردن و یا حداقل کاهشِ گردوخاکِ خوزستان، مالچ‌پاشی هست (چندتا راهکارِ دیگه هم هست اینطور که فهمیدم) ولی اینکه چرا این کارو انجام نمی‌دن به این خاطره که مردم فشارِ کافی رو روی دولت برای تحقق مطالباتشون نیاوردن؟ درسته که بقیه هم باید همدلی و همراهی کنند، ولی به قولی، که خارد پشتِ من جز ناخنِ انگشتِ من. 

    در راستای همین حرفا، این مطلب رو هم بخونید که خیلی بهتر توضیح داده:
    levmoth.blog.ir/1397/07/23
  • مملکتی که معلمش زندانه بخاطر درخواست حقش
    فعال محیط زیستش به جرم جاسوسی زندانه
    فعال سیاسیش که جای خود
    وکیلش زندان و... 
    فکر کنم مردم عادی هم بترسن صداشون در بیاد 
    شاید هم ما بلد نیستیم حقمون رو طلب کنیم ؟
    من یکی که حسابی گیجم 


    چی بگم!
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی