هالی هیمنه: این مطلب را که از روزنوشتههای محمدرضا شعبانعلی خواندم، دیدم که دقیقاً حرفهایی را میزند که در حال حاضر تبدیل شدهاست به دغدغهام و درست قبل از خواندن این پست، کلّی در این مورد فکر کردهام؛ اینکه قانون با اعمال محدودیتِ شدید، و هرچه تنگتر کردن دایرهاش، حرمت خود را میشکند و خودش است که تیشه به ریشۀ خود میزند و تخم لق را میشکند. وقتی که دیدم جناب شعبانعلی بهزودی قرار است این پست را پاک کند، فوراً یک رونوشت از آن برداشتم. نمیدانم دیگر ایشان راضی است یا نه. همین است دیگر.
پست موقت: این مطلب را صرفاً به عنوان دردِ دل اینجا نوشتهام و بعداً پاک میکنم. اما دوست داشتم برای شما بنویسم.
مدتی بود که در محله ما چند قاچاقچی پیدا شده بودند.
اینها مشروب معامله و جابجا میکردند.
بارها از پنجره خانهام آنها را دیده بودم.
فکر میکنم اگر مثل من تجربهی دیدن این صحنه را داشته باشید، نفرتانگیز بودن آن را حس کردهاید.
چند جوان سوار یک پراید هاچ بک با چراغهای خاموش، سیگار میکشند و گاه چند ساعت میایستند. روبرویشان هم یک وانت میایستد و دو نفر هم آنجا هستند.
یک ماشین هم کنار خیابان هر شب تمرین رانندگی میکند تا اگر پلیس رسید زودتر به اینها خبر دهد. این همه روز قاعدتاً برای گواهینامه که هیچ، برای مسابقات بینالمللی هم آماده شدهاند.
این را شبها که پلیس میآید و اینها تختهگاز فرار میکنند متوجه شدهام.
راستش را بخواهید جرات نکردم تماس بگیرم و آنها را معرفی کنم.
یکی از بستگان دور، یک بار چنین کاری کرد. آن جوانان را بردند اما بعد که آزادشان کردند به سراغ آن خویشاوند من آمدند و به او – به شیوهی خشن – یاد دادند که هرگز در کار فعالیت شبکههای قدرت فعال، اختلال ایجاد نکند.
بگذریم.
حس من بد بود و نمیدانستم چکار کنم.
یک شب تصمیم گرفتم با آنها صحبت کنم.
به سراغشان رفتم و گفتم: واقعیت اینجاست که من مالک خیابان نیستم. بنابراین، نمیتوانم بگویم اینجا چه کار میکنید. خودم هم همواره نسبت به کسانی که پیادهروی خانه را جزو املاکشان میدانند و اجازه پارک به غریبه نمیدهند حس بد داشتهام.
اما کاش جای دیگری را انتخاب کنید.
هر چهار نفر با هم ایستاده بودند و من را نگاه میکردند.
یکی از آنها – که فکر میکنم درسخوانده هم بود یا لااقل عضو چند کانال تلگرام بود و باسوادتر نشان میداد – گفت: کار ما غیرقانونی است. ما مجرمیم. البته در بسیاری از کشورهای دیگر، اگر بودیم مجرم نبودیم.
شما کار غیرقانونی نکردهاید؟
کمی با خودم فکر کردم.
دیدم از آخرین باری که با فیل شکن وارد اینترنت شدهام یک ربع هم نگذشته است و این جرم است.
چند سال پیش یک بار هم به خاطر آستین کوتاه، سوار ون شدهام.
بارها هم به خاطر نوشتههایم اخطار گرفتهام. وبلاگ های سابقم هم چند بار بسته شده و در پرشین بلاگ بعد از بسته شدن نوشته بودند که این وبلاگ، اشاعه فساد و فحشا انجام داده (منظور نوشتن چند مطلب سیاسی درباره یک انتخابات است. همان انتخاباتی که نظر ما به نظر دوستان نزدیک نبود. البته امروز دوستان نظرشان خیلی به ما نزدیک شده است).
تازه در خانهمان ماهواره هم داریم. درست است که مال همسایههاست و من تلویزیون هم ندارم. اما به هر حال، چند همسایهی مجرم دارم که ماهواره دارند و تحملشان کردهام. مادر و پدرم هم مجرم هستند و خستگی سالهای بازنشستگی را با این کار غیرقانونی (تماشای ماهواره) میگذرانند.
چند شب پیش هم جرم چند دختر را در برج میلاد با لذت تماشا کردم و بعداً فهمیدم سن یکی از آنها از ۹ سال تجاوز میکرده است (در فرهنگ ما سنگینترین کاربرد تجاوز در چنین جملههایی است).
ضمناً از علاقهمندان تعدادی از مجرمین هم بودهام و حتی کتابهایشان را هم دارم (آخرینش زیباکلام است).
خلاصه کمی فکر کردم و گفتم: راست میگویی. من بیرون کشور که هستم انسان پاکی هستم و کاملاً قانونی زندگی میکنم.
اما در کشور خودم همواره مجرم بودهام.
حرفی برای گفتن نداشتم.
دایرهی جرم چنان وسیع و دایرهی پاکی چنان به نقطه تبدیل شده که ما همه مجرمیم.
خداحافظی کردم و جدا شدم. یکی دو روز دیگر هم آنجا بودند و وقتی من را میدیدند چراغ میزدند. بعد هم رفتند و صورت مسئله پاک شد.
تنها چیزی که ماند حس بدی بود که به من یادآوری کرد: من مجرمی هستم که در میان چند ده میلیون مجرم دیگر زندگی میکنم.
پی نوشت: پیام نوشتهی من واضح است. اما چون ممکن است کسانی باشند که با فارسی روان نیز مشکل داشته باشند تأکید میکنم که حرف من دفاع از مشروب فروشی در کنار خیابان نیست. حرفم این است که کاش، لباس قانون آنقدر تنگ نمیشد که مشروب فروش کنار خیابان (که احتمالاً کارهای غیرقانونی دیگری هم انجام میدهد) با افتخار به من بگوید: ما هر دو مجرمیم و من با شرم بگویم: درست میگویی و عذرخواهی کنم.
- ۵۲۵ بازدید