به دنبال شروع نوازندگی ویولون بودم و داشتم تجربیات افراد را میخواندم. یکی میگفت: من از پانزده سالگی شروع کردم و طی دو سال، حرفهای شدم. دیگری سوال میکرد: که من بیست سالهام، آیا برای شروع دیر نشده؟ افراد زیادی از تجربیات خود گفته بودند.
جالب ترینشان داستان کسی بود که می گفت از کودکی شروع کرده است، ولی نه به قصد شروع کردن؛ بلکه پدرش رفته بود تا برای شروع نوازندگی خواهرش، ویولونی بخرد ولی فقط یک کیبورد توانست پیدا کند. خواهرش مرتباً به جلسات آموزشی می رفت و به او اجازۀ دست زدن به آن کیبورد را نمی داد ولی او در غیاب خواهرش، با کیبورد کار می کرد تا آنجایی که بعد از سه ماه توانسته بود قطعه ای کوتاه را به درستی بزند. می گفت که من حالا برای خودم پیانیستی شدم، بدون حتی یکبار مراجعه به استاد. و یازده سال طول کشید تا همه چیز را خودم تجربی یاد بگیرم. و جالب تر اینکه خواهرش نوازندگی را به کناری نهاد!
همینطوری که داشتم می خواندم، سوال «داستان تو چه خواهد بود؟» ذهنم را به خودش مشغول کرد. داستان من چه می تواند باشد؟ کسی که از بیست سالگی نوازندگی را شروع کرد و در سن سی و پنج سالگی، استاد ویولون شد؟
نه، نمی توانم تنها به همین راضی شوم. یک بار که بیشتر نمی توان زندگی کرد، یقیناً داستانم می تواند بهتر از این ها باشد. این خیلی خوب است که خودت تنها می توانی داستانت را بنویسی، اما کار آسانی نیست؛ اولین و آخرین داستانت خواهد بود. یک عمر می توان رویش کار کرد، ولی امکان هم دارد که نهایتاً خوب از آب در نیاید و از همین می ترسم!
همیشه وقتی فیلمی می دیدم که آخرش می گفتم «حیف وقتم»، حسرتی هم می خوردم از برای کسانی که حدود یکی دو سال وقتشان را گذاشتند برای آن فیلم ولی نتیجه شد فیلمی که حتی ارزش ندارد کسی یک ساعتِ خود را پای آن تلف کند! حال فکر کن به اندازۀ یک عمر وقتت را بگذاری برای نوشتن داستانت ولی آخر سر داستانی در بیاید که حتی ارزش یک بار خواندن را هم نداشته باشد! برای این، حسرت کافی نیست، همان بهتر که نویسنده اش بمیرد!
باید بیشتر فکر کرد؛ داستانم چه می تواند باشد؟
- ۰ گفتوگو
- ۵۳۲ بازدید
- ۵ مرداد ۹۶، ۱۰:۱۰
گفتوگو
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.