هیچ انگیزهای برای نوشتن ندارم، ولی دلم میخواهد بنویسم و بنویسم و مدام بنویسم. البته میدانم که همان اوایلش ـ یا اگر منصفانه بگویم، تقریباً اواسط به بعد ـ خسته میشوم؛ یعنی اینکه بیحوصله میشوم؛ ولی با این حال دلم میخواهد بنویسم. این را هم نمیدانم راجع به چی، راجع به کی؛ فقط دلم می خواهد بنویسم. نوشتن از «نوشتن» را هم چندان دوست ندارم. یعنی فکر میکنم ایدۀ تکرارییی شده باشد.
البته اگر آنکه قلم به دستش میگیرد، مهارتی هم در چرخاندن قلمش داشته باشد، هیچگاه حرفهایش تکراری نمیشود؛ یا لااقل اینکه کسی متوجه نمیشود که او دارد حرفهای تکراری میزند. دستمالی میکشد روی حرفهای خاکخوردهاش، و دوباره بهجای حرفهای تازه و نو، قالب میکند به مشتری ـ یعنی به همانکه حرفهایش را میخواند یا گوش میدهد. و البته این روزها مشتری کم است. یعنی اینکه مشتری دنبال چیزهایی میگردد که هم ارزان باشد، و هم نظرش را جلب کند، و هم توقع دارد که آن چیز از کیفیت و ارزش بالایی هم برخوردار باشد! مگر میشود؟ و آیا ما باید طبق خواستۀ مشتری عمل کنیم و هر جنس بنجلی را با ظاهری آراسته، تحویلش دهیم و او کیفور شود از اینکه چیز بسیار باارزشی را ارزان خریده ـ در حالی که شاید هیچگاه هم نفهمد که جنس بنجل بهش انداختهایم؟ نه حقیقتاً، آیا درست است این کار؟ مشتری نفهمد، خودت وجدان نداری؟ یا اینکه درست است که تو طبق خواستۀ مشتری تغییر کنی و از اصولی که میدانی درست است، دست بکشی؟
بگذار واضح تر حرفهایم را بزنم. حقیقتاً دلخورم از وضع آشفتهای که جامعه در حال حاضر دارد و همچنان خواهد داشت. نمیدانم، شاید هم از وضع خودم دلخور شده باشم. بگذریم از اینکه نگفتم آنچه را که میخواستم بگویم. همین را میگفتم؛ از اواسطش به بعد، دیگر حوصلهام سر میرود. یعنی هرچقدر هم هوس نوشتن کرده باشم، از یک جایی به بعد، حوصله ندارم نوشتن را ادامه دهم. شاید هم به این خاطر باشد که چند وقتی میشود نوشتههایم فقط توئیت بوده و یا اینکه یادداشتهای کوتاه و گاه بلندِ شخصییی بوده که قابلیت انتشار نداشته است. و می خواهم به مدد همین وبلاگ و بروز کردنِ مستمرش، حوصلهام را تقویت کنم و بیارمش سرِ جا. حرفش را که زدم، ببینم عملی میشود یا نه. حقیقتاً خیلی دلم تنگ شده است برای وبلاگنویسی. چند وقتی شاید بیشتر نوشتم. ولی قول نمیدهم؛ تا که ننوشتن، نشود بدقولی. میبینید؟ یعنی خیلی قشنگ دارم حرفم را پس میگیرم. میدانم؛ ولی نه، اگر هم ننوشتم، لااقل باید وجداندرد بگیرم. پس مینویسم...
- ۲ گفتوگو
- ۴۳۷ بازدید
- ۸ اسفند ۹۶، ۱۸:۵۵
گفتوگو
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.