بخش اعظمی از گذشته، و لحظاتی که در آن زندگی کردهام را نمیتوانم به یاد آورم. نوشتههای پیشینم را میخوانم و گاهی تعجب میکنم از اینکه آیا من بودهام که چنین حرفهایی زده، و با چنین کلماتی؟
آخر روزی فرا خواهد رسید که از من چیزی جز کلماتی که نوشتهام نخواهد ماند. و شاید آن هنگام، حقیقیترین ظهورِ وجودِ منی باشد که هیچگاه وجود نداشته است. میترسم!
پینوشت: این نوشتنها، ما را محکوم میکند به فراموش نکردن و همه چیز را در حالِ شدن دیدن. دوباره از توی برچسبهای مدیریت، این جمله از نیچه را خواندم:
شخصی که قدرت فراموش کردن ندارد و محکوم است که همه چیز را در حالِ شدن ببیند، دیگر بر هستی خود باور ندارد و همه چیز را به صورت نقاط متحرکِ در حال از هم پاشیدن میبیند و خود را در جریانِ شدن، گم میکند.
محض اطلاع: تنها به این دلیل که نمیشد این متن رو توئیت کرد اینجا منتشرش کردم. یکی از اون نوشتههای پیشین هم، این بود.
- ۲ گفتوگو
- ۴۲۲ بازدید
- ۱۰ آبان ۹۷، ۱۹:۲۲
گفتوگو
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.