در جست‌‌وجوی زندگی
هالی هیمنه
‎۹ فروردين ۹۸

«در لحظه زندگی کن»، انگار این تنها کاری بود که از همه‌چیز بهتر بلدش بودم. زندگی در لحظه! بلد بودن، یا شاید هم ناچار بودن. خیلی سخت نیست وقتی‌که گذشته و تمامِ دلبستگی‌ات هرروز جلوی چشمانت در حالِ فروریختن است دیگر بیخیالش شوی ـ بگویی بگذار بریزد؛ رسمِ زندگی همین فروریختنِ مداوم است. و آینده؟ تصوّرم از آینده هم نه آنقدری جذاب بود که تشنه‌ام کند بهش و نه آنقدری تاریک و پررنج بود که از ادامه دلسرد شوم. بینابینِ گذشته و آینده، با کتاب‌هایم خوش بودم. جای زندگیِ خودم، کتاب‌ها را زندگی می‌کردم و گاهی هم زندگی‌هایی خیال‌انگیز توی سرم می‌پروراندم ـ در خواب و بیداری. بیشتر از هر وقتی در خیال زندگی می‌کردم؛ و این رویۀ ناخودآگاهانه‌ای که پیش گرفته بودم بیش از هر چیزی بیانگرِ بی‌امیدی‌ام نسبت به واقعیتِ زندگی بود ـ انگاری که لذتِ زندگی همه در خیال بوده باشد و رنج‌اش، همه در واقعیت. 

می‌دانی، آدم گاهی از سرِ ستوه و استیصال بینِ زندگی‌نکردن و ادامه‌دادن دست به انتخاب می‌زند. گذشته از هر چیزی، این‌که می‌دانی هنوز حقِ انتخاب داری و بینِ بودن و نبودن می‌توانی یکی را انتخاب کنی، احساسِ قدرتمندی بهت می‌دهد ـ شکیباترت می‌کند، و ساکت‌تر، و آرام‌تر شاید.

بعد از تجربۀ عمیقِ بی‌امیدی، انتخاب کردم، و غافلگیر شدم. اوضاع به‌طورِ عجیبی تغییر کرد. رؤیاها به واقعیت بدل شدند. این تغییر آن‌قدر ناگهانی بود که باورنکردنی می‌نمود. اتفاقِ بزرگی افتاد؛ همان‌چیزی بود که خواسته بودمش. از تنهاییِ دیوانه‌کننده خارج شده بودم. هدفی بزرگ پیدا کردم ـ چیزی که مدت‌ها از نبودنش رنج می‌بردم. دیگر خبری از آن حفره، آن خلأ، از آن انتظارِ دیوانه‌کنندۀ پایان‌ناپذیر نبود. معنایی برای زندگی؟ نه، من خودِ زندگی را یافته بودم. زندگی با طعمِ تلخِ اسپرسو. (البته مالِ خودم را شکر ریختم توش. هنوز باورنکردنی بود.) حالا اما باور کرده‌ام. شیرینیِ زندگی را چشیده‌ام و باورش کرده‌ام. فهمیده‌ام که هیچ‌وقت از شیرینی‌اش سیر نمی‌شوم. و این یعنی من تغییر کردم. این بزرگترین تغییرِ زندگیِ من است. آغوشم را برای پذیرش واقعیت‌ها باز کرده‌ام. بیش از هر وقتی به آینده فکر می‌کنم. به تلخ‌وشیرینِ واقعیتِ زندگی. به رنج. به سختی. به تلاش. به طغیان. و به آزادی. استقلال. رهایی. و لذت. دوست‌داشتن. دلتنگی. فاصله. به این کلمات که هر کدامشان برایم پر از حرف و داستان است. به زندگی فکر می‌کنم. به زندگیِ من، همراه با تمامِ واقعیت‌های تلخ و شیرین‌اش. هنوز هم خیال‌پردازی می‌کنم، اما نه برای خیال، که برای واقعی‌کردنشان. و می‌دانی، این پذیرشِ واقعیت، این بیرون آمدن از حریمِ امنِ خیال، گاهی عجیب می‌ترساندم، که وحشت می‌کنم. گاهی عمیقاً رنجم می‌دهد؛ گاه از شدتِ اضطراب نمی‌توانم نفس بکشم. از خودم می‌پرسم: «چیزی که نکشدت قوی‌ترت می‌کند دیگر، نه؟» دوست دارم ویران‌شدنم را با لذت تماشا کنم چون قرار است منی قوی‌تر از دلِ این ویرانی برخیزد، اما گاهی عمیقاً ناراحتم می‌کند؛ فشارِ این تغییر گاه آن‌قدر زیاد می‌شود که خودم را توی هزارتوی تاریکی گم می‌کنم. علی را گم می‌کنم و با خودم غریبه می‌شوم. ولی می‌دانی، دوست‌داشتن هست. هنوز می‌توانم گرمای آن شبِ خاکستر را بفهمم. و شیرینیِ آن خنده‌های زندگی‌بخش. حس‌اش می‌‌کنم هنوز. هربار نمی‌خندم و جدی می‌شوم و می‌فهمم چشیدن یعنی چه. و این سرِپایم می‌کند. مشتاقانه ادامه می‌دهم. روزها را تا آینده، محکم قدم می‌زنم. این زندگیِ من است. زندگی‌اش می‌کنم. خورشید هست؛ زندگی می‌کنم.

  • ۵ گفت‌وگو
  • ۵۱۵ بازدید
  • ‎۹ فروردين ۹۸، ۱۷:۴۹

گفت‌وگو

  • چه خوب. خوشحالم:)
    ادامه داشته باشه ان‌شالله:)
    ممنونم :)
  • موفق باشید


    هرچند به زبان کلی متن
    کلمات «بهش» و «بهت» اصلا نمیاد
    شاید «به آن» و «به تو» بهتر بود که استفاده می‌شد


    :)
    ممنونم.

    جالب بود نکته‌ای که گفتید. اما خب من اینطوری راحتم. :)
  • جوابتون رو می‌دونستم
    می‌خواستم تو نظرم هم بنویسم که احتمالا جوابتون اینه
    ولی ننوشتم

    :)
    خوبه :)
  • هیچوقت بلد نشدم.
    چه خوبه برگشتید
    بلد شدنش خوبه، اما ناچار شدن بهش نه.
    نرفته بودم، فقط وقفه افتاده بود. ممنونم. :)
  • سلام. چقدر دلم تنگه نوشته های وبلاگت بود. یه چند روزی سرم شلوغ بود و نمیتونستم با تمرکز بیام اینجا. امشب اومدم و سه پست اخر رو خوندم. داشتم میرفتم گفتم یه سلامی هم به صابخونه بگم برم:))))))
    سلام :)
    خیلی ممنونم از لطفتون. جالبه رفتنی سلام می‌گید. :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی